۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

اعتراض يا ارائه افكار، حق يا ....

نه! بايد نوشت. بايد گفت كه مركزي را كه 16 سال با چنگ و دندان نگهداشته بوديم حالا چگونه به دست خودمان نابود مي شود. بايد نوشت و بايد گفت چگونه براي رسيدن به اهدافي هر چند آگاهانه، مي توان سيستمي را نابود كرد؟ بايد نوشت و اعتراض كرد كه چرا و به چه دليل آرزوي 16 ساله عده اي پژوهشگر دلسوخته را با تصميمي غير منطقي و به گونه اي خودخواهانه به باد هوا تبديل مي كنند؟ آخر چگونه بايد گفت كه آن سيستم قوي و مركزي كه براي خود روزي 22 دكتري حرفه اي داشت حالا پس از آنكه به دلايل مختلف ضعيف شده است بالكل با شقه شقه كردنش به دو پژوهشكده و مركز تحقيقات من درآوردي، آرزوي ديرينه مخالفينش به منصه ظهور رسيده است؟ آري بايد حرف زد. آري حق ماست كه بپرسيم. آگاهي از نحوه نابوديمان حق ماست. اينكه اعتراض كنيم كه چرا بايد آرزوي 16 ساله امان را به قبرستان آرزوها بفرستيم و با نگراني نظاره گر آينده اي باشيم كه مبهم است. چرا بايد به راحتي بپذيريم كه روند منطقي كه وجود داشت به خاطر تصميم گيريهاي عجولانه عده اي به يك روند تضعيفي تبديل شد و ارگاني كه با هزار خون دل از دهان دهها اژدهاي انحلال بيرون كشيده شده بود حالا براحتي نيست مي شود؟

حرفها زياد است ولي گاهي كار از كار گذشته است. لااقل جواب منطقي دهند كه چرا اينكار را كردند؟ آينده مبهمي كه در انتظار ماست چيست؟

اگر سرسختانه اين مطالب را نوشتم نه از روي غرض و نه از روي دشمني با هيچكس نيست. دلم براي سيستمي مي سوزد كه طي 16 سال رشدش را ديدم، ‌براي آن زحمت كشيدم و در طي اين سالها منطقي و گاهي غير منطقي از آن دفاع كردم. حدود نيمي از عمرم را در طي اين سالها در زير سوله آن به سر بردم. برايش حرص خوردم و چالش كردم. در طي دوره اي با عده اي براي دريافت اعتبارات گوناگون درگير شدم و كارهايي كردم كه گاهي براي زندگي خودم هم نكرده بودم. براي چه؟ چون دوستش داشتم. حالا هم نمي توانم ساكت باشم. نمي توانم نا اميد باشم. حرفم را مي زنم. من مخالف دو شقه شدن مركز تحقيقات حفاظت خاك و آبخيزداري به مركز خشكسالي و پژوهشكده حفاظت خاك و آبخيزداري هستم. مزكر بايد طبق برنامه قبلي در جهت تشكيل پژوهشكده پيش رود و ساختار و شالوده اصليش به هم نريزد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر